محرم 1392 اولین حضور سایدا
دختر عزیزم امسال اولین سالی بود که سه تایی برای عزاداری ابا عبدالله به روستای پدری من یعنی کلشانه رفتیم خیلی خوشحال بودم که تو هم سالم و سلامت در کنار من و بابایی به حسینیه میای آخه پارسال که تو دل مامانی بودی و آخرین روزهای 7 ماهگی رو طی می کردیم استرس سلامتی تو رو داشتم و مدام دعا می کردم سالم بدنیا بیای تا امسال با هم بیایم و به خاطر برآورده شدن آرزو ی بزرگم از خدا تشکر کنیم دختر عزیزم بر عکس همیشه که می خندی و سر حالی تو مراسم امسال یه کوچولو مامان رو اذیت کردی آخه تو به محیط شلوغ عادت نداری به همین خاطر مدام غر میزدی و منم مدام بیرون حسینیه راه می رفتم و تا موقعیتی پیش میامد میدادمت دست بابا و تو م...
نویسنده :
مامان الهه و بابا حمید
17:47